2777
2789
عنوان

بالاخره بعد شش سال اراده کردم و به قصد طلاق اومدم خونه مامانم

| مشاهده متن کامل بحث + 178500 بازدید | 1760 پست

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

من ۱۴ سالم بود دقیقا مثل تو بودم همه گفتن بچه ست عقلش به ازدواج نمیکشه ولی بابام گفت که دوسال عقد بم ...

عزیزم😔😔 چقدر اذیت شدی.انشالله که زندگیت روز به روز بهتر بشه و خونه تون پر از عشق و محبت🧡🧡

تو مگو همه به جنگند و زصلح من چه آید                               تو یکی نه ای،هزاری تو چراغ خود برافروز                                                                                                                                                       که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر                                      که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز 

اینو باید قبل ازدواج بهش فکر میکرد.الان همسرت بگه تورو نمیخوام یکی دیگه رو دوست دارم میگی اشکال ندار ...

قبل ازدواج فکر کنم ۱۸ سالش بود

اون مرد وقتی دید دختره بهش میگه نه باید کنار میکشید

من هیچ وقت به زور با کسی که نمیخوادم ازدواج نمیکنم

همچنان امیدوار

خیلی شبیه منی استارتر، با این تفاوت که شما تو سن کم ازدواج کردی و شوهرت هم آدم آرومیه

منم به ازدواج اجباری تن دادم، نمیتونستم مخالفت کنم البته تو سن ازدواج بودم چون درسم تموم شده بود تو شهر کوچیک بودیم و حرف پشت سرم زیاد بود همه ازم بدگویی میکردن 😞یه کار درست و حسابی گیرم نیومد تا مستقل بشم خانواده گیر دادن با همین آدم ازدواج کن به این حرف و حدیثا پایان بده،به قول کاربرا غل و زنجیرم نکرده بودن ولی شرایط جوری بود که مجبور شدم حتی تو مراسم عروسیمم غمگین بودم ، اوایل اصلا به شوهرم نگفتم دوسش ندارم ولی الان میگم، چون خیلی باهام بدرفتاره همش ازم ایراد میگیره، وقتی میرم پیش خانوادش انتظار داره مثل کوزت براشون کار کنم همش ادامو درمیاره میگه بدشکلی، میگه خانوادم گفتن باهات ازدواج کنم 😐

خیلی باهم بحث و دعوا داریم، منم یه دختر نه ماهه دارم، شوهرم و مادرشوهرم مجبورم کردن بچه بیارم، گفتن بچه بیاری زندگیت خیلی بهتر میشه، شوهر سر هرچیزی دعوا راه مینداخت میگفت بچه نمیاری، مادرشوهرم دیگه مغزمو خورد تا بچه آوردم

ببخشید طولانی شد

کاش به جای گشت ارشاد گشت شادی داشتیم، هرکی شاد نبود میبردن ازش میپرسیدن؛ مشکلت چیه شاد نیستی؟ بگو ما برات حلش کنیم. ....... خیلی عجیب است در کشور مسلمان دنبال روزه خوار میگردن تا مجازاتش کنن، اما در طول سال سراغی از گرسنگان نمیگیرن تا آنها را لقه نانی دهند..  .  .  .  ............. نه مستی نشان کفر است، نه جانماز نشان دینداری. نه پاکان را باکی از مستی، نه مستان را امکان دورویی. نه مویی نمایان نشان از هرزگی، نه چهار قد نشانه پاکی. هرکس هرآنست که ببوید نه آنکه ظاهرش گوید. نه مدافع بدی باش نه در فکر تدفین حقیقت. قضاوت کار ما نیست

به سختی میگذرونم روزاموحداقل قبلا یک محبتی داشت حداقل میتونستم بفهمم شاید یک کوچولو علاقه بهم داشته ...

الهی بگردم برات خیلی ناراحت شدم😔 ببخشید این مردی که شما تعریف کردی درست شدنی نیست چرا به خودت ظلم میکنی؟ اون راحت داره عشق و حالشو میکنه خانواده اش هم سر جاشه مطمعنه که نمیری پس برات ارزشی قائل نیست خواهرانه دارم بهت میگم خودتو حروم این آدم نکن حیف تو که ۲۳ سالته تو اوج جوونی چه چیزایی تجربه کردی وقتی میگی بچه منم درکت میکنم چون خودمم مادرم میفهمم چ حسی داری ولی خودت چی؟ تا کی میخوای تحمل کنی؟ واقعا مشخصه چه خانم صبوری هستی صد حیف که گیر بد آدمی افتادی منم نمیتونم به همین راحتی جدا شم بخاطر دخترم و اینکه خودشم پشیمونه ولی میدونم باز تکرار میکنه دیروز دست گذاشت رو قرآن قسم خورد بخدا دارم تایپ میکنم قلبم هزار تیکس خوب میفهممت منم نه چیزی براش کم گذاشتم نه ایرادی دارم تازه دیروز بهم میگفت اون دختره به من گفت تو که زنت از منم خوشگل تره چرا به من پیام دادی💔

شب های هجر را گذراندیم و زنده ایم مارا به سخت جانی خود این گمان نبود...🩶

چه جالبه

منم از ابتدای ازدواج نسبت به همسرم خنثی بودم

سه روز بعد از عقد خیانت کرد

ولی بخشیدم و بهتر شد م و موندم

ولی اون همچنان پی ننش و هرزه بازی بود


بعد 17 سال زندگی رفت با جاری ریخت رو هم

به خاطر بچخ هام موندم

کل زندگیم رو کرد قسط صاحب همه چی شد

یه ژل ساد هرو به دلم گذاشت

همه حقوقم رو خرج خودش و فامیلاش کرد به ما میرسید ندارم و قسط و درک کنید

الان هم دیگه نمیتونم کاراش رو فراموش کنم

تصمیم گرفتم ول کنم برم

اگه میدونی فایده نداره زودتر بشاش تو همچین زندگی و برو

یه فامیل دورمون

زنه از اول ازدواجش عاشق پسرخالش بود، وقتی پسرخالهش ازدواج کرد، اینم مجبوری با فامیل ما ازدواج کرد.

۱۱سال بچهدار نشد و بعد وقتی که پسرخالهش هم طلاق گرفته بود، اینم طلاق گرفت رفت با پسرخالهش ازدواج کرد.

اگرچه فامیل ما که یکی از بهترینها بود ضربهی سختی خورد ولی زنش خیلی پلید بود ولی بازم گلی به جمالش که این ۱۱ ساب رو سفت و سخت وایستاد، اینهمه نیش کنایه خالهخانباجی های فامیل رو تحمل کرد ولی از مردی که میدونست قرار نیست باهاش بمونه، بچه نیاورد.

شمام اگه قطعا مطمئن بودی میخوای جدا بشی، باید چندتا روش جلوگیری رو باهم استفاده میکردی.

الان که اینکار رو نکردی، باید بری مشاوره و سعی کنی بخاطر بچهات هم که شده شوهرت رو دوست داشته باشی.

امروزه روز دیگه هیشکی شوهرشو دوست نداره، همه بخاطر بچههاشون دارن شوهر معتاد جانی دست به زن دار و بی پول رو تحمل میکنن بعد شما بخاطر هیچی میخوای زندگی آرومت رو بهم بزنی!!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792