خلاصه اش اینه من تو یه شهری دلنشجو بودم خابگاه زندگی میکردم همونجام ازدواج کردم و بعد عقدم مادر شوهرم فوت شد.. و من اومدم پیش شوهرم موندم... چون تنها بود.. البته خونه و تمام وسیله هاش برای شوهرمه.. اما پشیمونم هی میگم اشتباه کردم آخه اوایل خاهراش میومدن دخالت... الان دلشونو بریدم...