2777
2789
عنوان

پسر خواهر شوهرمو خونم راه ندادم مامانش یک ساله قهر کرده باهامون

| مشاهده متن کامل بحث + 987 بازدید | 49 پست
خواهر شوهرم تو جمع عمدا با من حرف نمیزنه من رفتم مشهد بچمو اولینبار بردم براش سوغاتی اوردم نه اومد ...

خب دیگه اونم نمیخاد پس ولش کن

چون ناراحت هم اگه مبشد که واقعا حقش نبود در این طولانی هم حق نداشت

خودش دوست داره و از این که با وجود قهر هی بری دنبالش داره خوشش میاد پس دیگه کاری نداشته باش شما مسئول مشکلات رفتاری بقیع نیستی

خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزه‌گان»شادمان شوند.                                               وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان!                من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم                                      💔همین قدر تلخ💔.                              

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

کاملا حق داشتی خودشون هم جنستن اتفاقا باید بیشتر درکت میکردن بدتر آوار میشدن رو سرت و اینکه بگو تا ب ...

من انقد کشیدم با خواهراش انقد تحمل کردم دوسال تمام اینا هر روز خونه من بودن از یه حا به بعد گفتم دیگه نیان چرا مارو دعوت نمیکنن همشون بهشون برخورد

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.
بله همینطوره اون مدیریت نکرد و همه کاسه کوزه ها سر من شکست

شما از اخر تازه عروس بودی یا زایمان کرده بودی؟

لطفا دعا کنید شوهرم کار پیدا کنه هوا سرد شده پیک موتوری سختا. بیزحمت بازم دعا کنید زودتر بریم پیش شوهرم.

پسر 12ساله چرا وله خونه مردم مگه پدر و مادر نداره

مادرشم اخه بدتر بود 🙂خاله هاش بدتر بدتر هر روز بدون زنگ زدن میومدن خونم من با خواب الودگی میگرن باید اینارو پذیرایی میکردم

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.

منم همین تجربه رو دارم

البته قبول کن خودمون مفصریم چون از اول رو دادیم

اگر از اول اجازه نمیدادیم یا دعوت نمیکردیم بیان خونمون یا با روی گشاده استقبال نمیکردیم اونام پر رو نمیشدن، میگن مهمون از روی باز میره خونه گسی نه از در باز و ما همیشه با خوشرویی ازشون استقبال میکردیم و اونام میومدن ولی همیشه یه طرفه بود، وقتی هم ک قطعش کنیم قطعا بهشون برمیخوره ولی اصلا نباید اهمیتی داشته باشه، مهم اینه راه اشتباه گذشته رو ادامه ندیم

بهشون بر نخورد؟

من زیاد حرف نمیزدم ولی داشت بین دامادم و شوهرم و دخترم اختلاف مینداخت منم دعوا رو راه انداختم

۱۹ سال هیچی نگفتم ولی دیگه پای دخترم کشیده شد وسط مادرشوهرم رو گذاشتم کنار

اوایل برا شوهرم باورش سخت بود خیلی دفاع میکرد ۵سال جنگیدم و دست مادرش براش رو شد الان دیگه خودش هم نمیره خونه مادرش

😍خدا روزی رسان شکست ناپذیر من است و هم اکنون مبالغ هنگفت پول در پناه لطف الهی و به شیوه هایی عالی به من میرسد😍😍😍😍😍😍😍  گاهی هیچکسی رو نداشته باشی بهتره !!!  باور کن بعضیا تنهاترت میکنن 🌹🌹🌹    
مادرشم اخه بدتر بود 🙂خاله هاش بدتر بدتر هر روز بدون زنگ زدن میومدن خونم من با خواب الودگی میگرن بای ...

چه بیشعور بودن 😐

💙💙ممنون میشم برای سلامتی و عاقبت بخیری پسرام  یه صلوات بفرستید💙💙

منم همین تجربه رو دارم البته قبول کن خودمون مفصریم چون از اول رو دادیماگر از اول اجازه نمیدادیم یا د ...

نه اتفاقا من از اول به همسرم گفتم باهاشون صحبت کن خیلی بیش از اندازه میان چرا نا نمیریم یا حتی بهشون میگفتم وقتی میایید زنگ بزنید بارها گفتم من خستم با بچه سختمه اما به پشمشون نبود من دیگه قاطی کردم استوری کراشتم و پیام دادم خواهر شوهرم

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.
من زیاد حرف نمیزدم ولی داشت بین دامادم و شوهرم و دخترم اختلاف مینداخت منم دعوا رو راه انداختم ۱۹ سال ...

قبولداری تمام این اتفاقا مقصرش اول شوهره؟؟

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.
ببین نباید رک میگفتی بره فقط باید وقتی میومد بی محلی میکردی یه جوری ک بهش خوش نگذره خودش دیگ نمیومد ...

😂😂 من کم محلی کردم درم حتی باز نمیکردم کلی بهانه میووردم تمام این راه هارو رفتم خودشو میزد ب پرویی منم مجبور شدم رک بگم

وقتی حالم بده یادم میاد که خدارو فراموش کردم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز