توی اقوام زنی رو داریم که زن دوم هست و ۵ تا بچه داره
شوهرش زن داشته و زن اولش ۶ سال بزرگتر از خودش بوده و مطلقه بوده زن اولش و خلاصه ازدواج میکنن و ازش دو تا بچه داشته
این مرد مسافر کش بوده و کار میکرده با ماشین که با زن دوم برخورد میکنه و باهاش میره تو رابطه و به زن اولش خیانت میکنه
زن دومی میگه محمد سیاه بود عاشقش شدم چون بچگی ی عروسک سیاه داشتم و خیلی اون عروسک رو دوسش داشتم و عاشق سیاه پوستا هستم
خلاصه رابطشون و علنی میکنن و قرار ازدواج میزارن
زن دومی گفت اگه میخوای زنت بشم باید زن اولتو طلاق بدی
مرده هم میره هر روز زنشو سیاه و کبود میکنه و حتی چاقو زیر گردنش میزاره که باید بری و طلاقم بدی اما زن اول نمیره و فقط مدتی قهر میکنه
زن اولش هیچکس رو توی شهر ما نداشته و غریب بوده و بنابراین میره کرج شهر خودش
خلاصه این مرد با زن دوم ازدواج میکنه و زن اول برمیگرده
زن دوم میگه یا جای منه یا جای زن اولت
تا اینکه زن اول باردار میشه و زن دوم خودکشی میکنه که چرا باز زن اول حامله شد و حتی زن دومی آی سی یو هممیره ولی خوب میشه
مرده عروسی دایی من با زن اولش دعوت بود اما نیومد چون زن دومش دعوت نبود و زن اولی به اجبار تنهایی میاد عروسی داییم
و توی راه برگشت مرده تصادف میکنه
مامانم گفت زن دومی سید هست و نفرینش گرفت چون سیده
خلاصه سال ها میگذره و زن دومی اسم محمد رو روی ترقوه تتو میزنه
توی ملودی بودیم و محمد داشت میومد
زن اول هم بود و کل اقوام بودن و زن دوم به زن اول گفت برو روسری سرت کن دوستام اینجا هستن محمد داره میاد جلوی دوستام زشته میگن این کیه که نامحرم نیست به محمد
زن اول روسری سر کرد و کار میکرد و زن دومی کنار شوهرش وایساد و لباس باز پوشیده بود و تتوی محمد مشخص بود و همش میخندید و سلام احوال میکرد با همه
زن اول ی دختر داره که به جای مادر خودش به زن باباش میگه مادر و خالم دلش برای زن اول سوخت به دختره گفت برو به مامانت سلام کن که یهو زن دومی به خالم گفت ول کن حوصله داری عه
دختره میگه اون مادرم نیست چرا برای بچم گریه کرد اصلا (دختره خودش ی بچه داشت که ۲ سالش بود فوت شد)
زمانی که بچه این دختره مرد زن دومی که مادربزرگ نبود بیشتر از زن اول گریه میکرد و سر و صدا میکرد و حتی رفت سمت مردونه بلند بلند اسم محمد رو صدا میزد و رفت توی بغل شوهرش که با هم گریه کنن ولی زن اول داشت هم کار میکرد هم ریز ریز گریه میکرد
الان محمد دو سه سال هست که کلا خونه زن اول نمیره و فقط پیش زن دومی هست و زن اول وقتی که میخواد شوهرشو ببینه باید بیاد خونه زن دومی وگرنه شوهرش نمیاد خونش
محمد ی اتاق مخصوص داره که فقط مال خودش و زن دوم هست و هیچکس رو راه نمیدن
همه میپرسن چرا خونه زن اول نمیره خواهراش میگن چون بچه ها اونجا سر و صدا میکنن حوصله نداره
به مامانم میگم مامان این مرد برای زن اول شوهر خوبی نیست مامانم میگه خب چیکارش کنه دیگه ۴ تا بچه داره ازش چرا شوهر خوبی نیست؟
یبار سر کربلا زن اول و دوم دعوا میکنن و زن اول میگه چرا باید این هرسال بره کربلا و من نرم؟ زن دوم میگه به تو چه فضولی تو پارسال رفتی دیگه
در حالی که زن اول فقط یکی دو بار رفته کربلا و زن دوم هر سال میره کربلا
مامانم گفت خب راست میگه دیگه تحفه خانم پارسال کربلا بود چخبرشه (به دفاع از زن دوم گفت)
شوهرش بخاطر زن دومی یبار با مادر و خواهراش و حتی برادراش دعوای شدید کرده
حتی خواهر محمد میگه محمد طرف من نیست و زن دومش رو میخواد
دختر زن اولی هم که بهتون گفتم به هیچ عنوان سمت مادرش نمیره و به زن دومی میگه مامان
مامانم میگه حالا که زن دومی این دختر رو سفت چسبیده
به نظرتون رمز این زن چیه؟
اگه من رمزشو فهمیدم حتما میام نی نی سایت بزارم تا هممون خوشبخت بشیم
فکر نکنم همچین مرد عاشق و وابسته ای بین ما دهه هشتادیا و نسل زدیا باشه
مثل این مرد کمه
انقدر عاشق پیشه و مجنون
من سال هاست دنبال رمز این زن دومی هستم
کاری به ازدواج ندارم و توی رابطه دوستی هم باید استفاده کرد همچین تکنیک هایی رو
اما نمیدونم چیکار کنم
میترسم بدبخت بشم و مثل این زن خوشبخت نشم
خیلی بهش غبطه میخورم که شوهر خوبی داره که انقدر دوسش داره
هعییی 💔
