امروز دیدم شوهرم با پسر برادر عوضیش داره سلام میکنه
درست ۵سال پیش که پسرم ۸ سالش بود
پسر برادرش به یچم تجاوز کرد😭
اون موقع چند وقتی بود این مرد عوضی همش بچم رو همراه پسر برادرش میفرستاد خونه
بهش میگفتم بچم رو فقط خودت بیار من به داداش خودمم اعتماد ندارم
بهم میگفت خفه شو کثافت اشغال با فکرای خرابت
یه شب خواب دیدم به بچم تجاوز شده
چند روز شک داشتم یچیزی تو وجودم بود
میدیدم بچم از اون عوضی میترسه
شب پسرم از خواب بیدار کردم گفتم مامان کسی دست به شلوارت زده گفت اره گفتم کی گفت فلانی
گفتم جیکار کرد برام گفت
من اون لحظه مردم😭😭😭😭
شده بودم عین یه دیونه کنترل خودم رو نداشتن با خودم حرف میزدم و میخندیدم و راه میرفتم
ساعت ۴ صبح رفتم خونه داداشش اولش اون عوضی گردن نگرفت تا بچم گفت دروغ میگه و توضیع داد چون به پسرم گفته بودم اصلا نترسی و توضیع بده
شوهر اآشغالم زیر پتو خوابیده بود اصلا انگار ن انگار اتفاقی افتاد
نزاشتم هیچکس نفهمید جز پدر و مادر شوهرم اونا هم جای نوشون حاشا کردن هرروز براشون عزیزتر میشد
تا دوسال من اون عوضی زو میدیدم جیگرم اتیش میگرفت و میرفتم تو خونه انقد خودم رو میزدم😭😭😭
ولی جلوی بچم قوی بودم
من ۶ ماه نخوابیدم تو این ۶ ماه انقد شکسته شده بودم هر کی میدید میگفت چرا یهو انقد پیر شدی
هیچکس پشت بچم نبود حتی پدر خودش
اگ بخاطر حرفای من نبود همون موقع گو خوردی پسر داداشش رو هممیکرد
تو این چندسال تنها مادرم و خواهرم داشتم ک نزاشتن نابود بشم و منو قوی نگه داشتن
من با همچی این مرد ساختم
یه ادم بی مسئولیت
ادمی ک بارها خیانت کرد و دوست دختراش رو میوورد جلو من تو خونم
هرروز من و بچه هام گرسنه منتظریم تا لقمه ای از طرف مامانم بیاد طرفمون
بچم دوروزه مریضه تو تب میسوزه حاضر نشد ببره دکتر
چن سال تو این زندگی همش بکیار بود منم همیشه کنار اومدم
چه کتک ها ک ازش نخوردم.انقد محدودم کرد ک حق نداشتم تا دم در برم
هرروز غر و نق و توهین به من و بچه هام
هر چی بگم کم گفتم
امروز ک دیدم سلام کرد به پسر بزادرش یهو زبونم بند اومد
نخاستم باور کنم گفتم مگه میشه
یهو انگار همچی برام تازه شد لال شدم
تا تنها شد بهش گفتم چطور به جیگرگوشت خیانت کرد 😭😭
گفت خفه شو بی ناموس و کلی چرت و پرت
زورش اومد گفتم چرا به اون آشغال سلام کردی
انگار واسش عزیزن
انقد من و بچه هام رو بی ارزش کرده ک هر بی سرو پایی از خانوادش به ما بی احترامی میکنن
من سالها کنار اومدم با همه ی زجرهایی ک کشیدم
ولی امروز فهمیدم موندن تو این زندگی ینی نابودی من و بچه هام تصمیم گرفتم طلاق بگیرم چون اینجوری به صلاح من و بچه هامه.
امروز من بازم مردم بازم نابود شدم😭😭
ولی باید قوی باشم بخاطر بچه هام
توروخدا برا عاقبت بخیر بچه هام دعا کنید
شاید باور نکنید ولی بچه هام انقد با شعور و بامحبت هستن که همیشه میگم خدایا شکرت بخاطر وجودشون