بچه ها من سر این قضیه خیلی غصه میخورم بابت اینکه از همه کمترم وقتی تو جمع میرم قلبم میگیره تمام غم های دنیا میان سراغم میرم تو خودم جوری که همه بهم بدبد نگاه میکنن و پشتم کلی حرف میزنن که من بخاطر اینا روزی نیست که گریه نکنم ، نمیدونم چیکار کنم از کجا شروع کنم تا میام خودمو خوب کنم حالمو بهتر کنم یه از خدا بیخبری میاد گند میزنه تو حالم و من باز میرسم به گریه زجر کشیدن دو دیقه میرم اینستا میبینم یکی با دوستاش مجردی رفته شمال (من تابه این سن خرید که هیچ اصلا تنهایی از خونه بیرون نرفتم یعنی رفتما اما یجوری بوده پر از استرس و اینکه ادمای رندوم تو خیابونم یجوری بهم نگاه میکنن فروشندهها محلم نمیذارن انگار ، بدترین حسیه که میتونی تجربه کنی)یکی دیگه رفته فلان کار یاد گرفته مشغول به کاره ، یکی دانشگاهه ، یکی شوهرش براش دست گل خریده ، یکی دوست پسرش بردتش دور دور....قلبم شکسته از این حجم از ناکافی بودن و خواسته نشدن💔
بیاین صحبت کنید شماام اگه راهکاری دارید و ذرهای شبیه من هستید دوست دارم بدونم شما چه میکنین و چجوری از پس اینجورچیزا بر میاین