منم اینجوری فکر میکردم
مامانم واسه اینکه خودشو قربانی و مظلوم معرفی کنه از بابام انقد پیشم بد گفته بود که باهاش لج شده بودم. اونم یه دنده تر از من بود
ازش متنفر بودم حتی ارزو میکردم بمیره😭وقتی که خبر فوتشو شنیدم دو تا حس مخالف و عجیب و سنگین داشتم
هم غصه زیاد و باور نکردنش
هم خوشحال شدم که دیگه درد و رنج زندگیم تموم شد
بعد فهمیدم اینا همش نقشه ها و دوروییای مامانم بوده
فهمیدم تهمت میزده ب بابام و اگه من با بابا لج نمیکردم اونهمه دعوا پیش نمیومد بینمون و ازش کتک نمیخوردم
چون قضاوتش کرده بودم الان به دردش دچار شدم
مامانم از من دیو ساخته پیش همه
بعد میاد کتکم میزنه تا حد مرگ
و بعد میره پشت سرم تهمت میزنه به فامیلا
همه باهام دشمنن
الان بابامو درک میکنم
دلم براش خیلی تنگ شده
دلم براش میسوزه
پشیمونم😭