توی خواب
انگاری یکی بلندم کرد از زمین مثله یه تیکه پیتزا در حاله کش اومدن بودم
هی هم جیغ میزدم ولی جیغم بی صدا و خفه بود
شوهرم رو میدیدم که خوابه ولی نمیتونست کمکم کنه
سعی کردم خودم رو یه تکون خیلی کوچولو بدم
با هزار زحمت تونستم به اندازه یه مورچه خودم رو تکون بدم
احساس لال شدن داشتم
یهو مثه همون تیکه پیتزا هه برگشتم سره جام
تازه بعدش هم بنده شوهره شدم که تو چرا منو نجات ندادی خخخخ