ی اشغال بیشعور ب تمام معناس...من امشب خونه مادرشوهرم بودم ی سر رفته بودیم..اونو زنشم بودن..با زنش صحبت میکردم حرف به حرف شد گفتم رفتی ان تی؟جنسیتو نگفت؟گفت رفتم نه گفتن معلوم نیست با ذوق بهش گفتم من میتونم ازجمجمه ی چیزای حدس بزنم،میخای بگم؟که یهو گفت آخه اگه میشد بفهمی که دکتر میفهمید شوهرش گفت نهههه دکترا گاون نمیفهمن،زن داداشت بلده تفسیر کنه اونا که نمیتونستن..و هی ادامه داد،زنش به شوهرم گفت بره توماشین بیاره کاغذو شوهرش گفت نه خودم میارم بعدم اینطور گفت،بعد زنش دوباره گفت خب پاشوبیار گفت نه توماشین نیس بردم خونه گذاشتم سر راه...یعنی رسما بمن گفتن بتوچه،دوست نداریم بدونی یا چیزی ببینی،اونقدررر که امشب سنگ رویخ شدم هییچوقتی نشده بودم،من هیچ قصدی نداشتم و ی صحبت زنونه بود...حق دارن ولی نباید بودبه این شدت برخورد کنه...اینم بگم همیشه بامن لجه بخاطر بدگویی های زنش و مادرزنش،این ۳نفر خیلی اذیتم کردن خیییلی..بلانبود سرم نیارن،اینم بگم بچه اولش دختره خیلی دلشون میخاد این یکی پسرباشه،مامانم گفت شاید ۵۰۵۰احتمال پسر دادن نمیخاد تا آنومالی بگه یوقت دخترباشه...ولی آخه این رفتارم درستش نیس