اذیتش میکردم بدرفتاری میکردم میگف ت راس میگی بعد ۳ ماه اومد همو ببینیم ینی برج ۵ امسال انگار غریبه بود برام هم دلم تنگش بود هم ناراحت بودم و دل شکسته برام ی نشان جدید آورده بود رفتیم شام خوردیم خرید کردیم یکم بهتر شدم چندین نفرو اجیر کردم امتحانش کنن ولی سریع بهم میگف حتی ی ناشناس زنگ میزد میگف بهم
عزیزم حتما ایشونم بی تقصیر نبوده وقتی باهاش حرف زده طرف برگشته دوباره به زندگیش شاید زیاد عاشقش بوده گفته نمیخامت دیوونه شده بود خودم دلم خاست نظر بدم😂
من چون زایمانم طبیعی بود ک سینام مجرده گفتم برم عمل زیبایی کنم ۹ روز پیش عمل کردم دیروز متوجه شدم بخیه هام باز شده عمقشم زیاده دکتر پماد فیبرینولیزین داد نمیدونم اوکی میشه یا ن الان سرکار نمیرم تو استراحتم بخاطر همین داستان زندگیمون گفتم برم تو چتام اسکرین بگیرم بزارم