منمگفتم باشه چیکار کنم اصن نمیخام ازدواج کنممگه زوره نمیخام شروع کردم تو ماشین آرایش کردم چون شام میخواستیم بریم بیرون منو پیاده کرد درو محکم بسم و از هر دری بلاک کردم
نشستم تو خونه زار زدم کل بدنم درد میکرد یاد تمام بدبختیام افتاده بودم بیرون نرفتم فقط گریه کردم با گریه خابیدم فرداش کل بدنم کبود شده بود فکم جایی ک لباسمو گرفته بود بازوم پامهمه جام ب مامانم هیچینگفتم خجالت میکشیدم لباس بلند میپوشیدم
ولی فرداش دیگه گریه نکردم خوشحال بودم
رفتم موهامو موخوره گیری کردم یکممرتب کردم ناخنامو کاشتم
فرداش برا لیزر بدن و دکتر پوست نوبت گرفتم خرید کرد مبخاستمب خودم روحیه بدم دیگه سینا براممرده بود انگار