نه من حتی شده شب عید میخواستم برم لباس بگیرم واسه خونه
دنبال دورس میگشتم و نبود
لباس نپوشیده شده هم نداشتم دلمم میومد لحظه تحویل نو نباشه
خواهرم زودتر رفته بود چند تا پیدا کرده بود خریده بود
همه جام تیشرت بود که شهری که ما میرفتیم سرد بود
یه دونه اون وسط مسطا پیدا کردم تا خواستم بخرم خواهرم گف میخوامش مامانم واسه اون خرید
هیجوقت اعتراص نکردمااا هیچوقت
این دفعه منظورمم پولش نبود پولی نیست یه دورس اخه
گفتم میذاشتی منم میخریدم حالا تو داشتی
شروع کردن سرم داد زدن که اره تو داری منت میذاری نمیذاری من از پول مامانم خرج کنم میدونستم چشمت مونده
یه سری حرفای عجیب غریب
سر یه دورس
انگار تو دلش مونده بود اینا رو بهم بگه
بعدا هم هروقت مامانم میخواست بهش پول بده کلی ناز میکرد و دعوا راه مینداخت و داد میزد که من نمیخوام فلانی(من) منت میذاره!
که مامانم کلی قربون صدقش بره بعد با ناز پول رو قبول کنه
بخدا انگار من سر راهیم