شما خودتونو بذارین جای من بگین چیکار میکنین☹️☹️☹️☹️

یکی از دوستای شوهرمو به همکارم معرفی کردم ..قبل از عقدشون تولد دختره دعوت شدیم و هدیه خوب دادیم بعد از اون کلی دوست شوهرم تشکر کرد برای معرفی ولی همکارم هیچی نگفت..یه مدت گذشت فقط به هم پیام میدادیم تا اینکه نزدیک عقدشون همکارم فقط به من پیام داد که با شوهرت بیا..منم شوهرم گف مگه من برگ چغندرم چون دوستش هیچی بهش نگفته بود برای جشن..خلاصه جشنشون کنسل شد منم باردار بودم اصلا تبریکی نگفتن بعد از زایمان نیومدن سر بزنن کلا هیچی همشم میگفتن وقت نمیکنیم همش میخواییم بیاییم نمیشه..فک کنم دو سالی هس نمیشده بیان .. از یه دوست مشترک شنیدیم که اواسط فروردین جشن عروسیشونه و دو ماه قبل ترشبهشون گفته بودن جشنمون چندمه..چند ماه پیش به همکارم زنگ زدم و با توقع برگشت گفت خبری نمیگیری منم اتفاقا بهش پیام میدادم بعدم هیچی از عروسیشون نگفت ..من برای عروسیشون حالم بد بود نرفتم شوهرم که رفته بود میگفت بهترین عروسی و شیک ترین عروسی بود که رفتم و خیلیییی هزینه کرده بودن…منم چون حالم خیلی بد بود زنگ زدم به همکارم شب عروسیش و عذرخواهی کردم بابت اینکه نتونستم بیام اونم گفت کاش میومدی..یه مدت بعد من اسیب بدنی شدیدی دیدم که تو محیط کار شنیده بود که من اینجوری شدم ولی حتی زنگ نزد بگه چه بلایی سرت اومده فقط بعضی همکارا گفتن بهش گفتیم که تو این آسیب رو دیدی..خداروشکر که خوشبخته ولی از شوهرم زورم میگیره میگه خب شاید باهات حال نمیکنه🤨🤨🤨حالا منه بیچاره هروقت دیدمش همیشه بهش گفتم اینقدر ازت خوشم اومد که تا دوست جواد(شوهرم)گفت میخوام زن بگیرم من بهتر از تو تو ذهنم نیومد..به نظرتون دلیلش چیه؟!الان بچه ام نزدیک دوسالشه و دوسال بیشتره که اصن همو ندیدیم به نظرتون دعوتشون کنم؟!خودم میگم قطع رابطه کنم بهتره چون رسما چند بار زدم تو دیوار و خیلی از این بابت دلخورم