مامانم بزرگ با خالم زندگی میکنه بعد الان دوروزه اومده پیش ما امشب میخواد بره به مامانم گفتم منم میخوام برم خونه خاله با مامان بزرگ مامانم گفت نه ولش بری چیکار بعد مامان بزرگم اصلا هیچ حرف نزد نگفت بیا یا نیا اصلا تحویلم نگرفت راضی نیست من باهاش برم خونشون بعد مامانم خلوت گفت ول کن مگه نمیبنی هیچی نگفت راضی نیس بری خونشون شما باشین یه بار دیگه پاشونو اونجا میزارین یا نه؟🫤
نه دیگه نمیرفتم
اگه با خالت زندگی میکنی
نه قطعا اختیار کامل نداره برا مهمون دعوت کردن
اگه محل نداده نرو باهاش
نباید توقع داشته باشی دیگران حوصلتو داشته باشن،مادربزرگ هم برای خودش خلوت و آسایش میخواد
نرو ولی خب قهر هم نکن
سعی کن رو این چیزا کوچیک کینه ای نباشی.
مگه مادر بزرگ همیشه زندس؟
بعد فوت میکنه دلتنگ همین اومدن و رفتناش میشی.
اولا که کمتر برو نه اینکه نری و سعی کن با مامانت اینا بری
دوما من چون مامانم نوه زیاد داره ، بعضی نوه ها میان کمک که نیستن اذیت بکنم هستن
کاری نمی کنن اداهای غذاخوردن دارن
از طرفی مثلا شاید حال نداره ناهار درست کنه بخاطر تو باید پاشه خودتم دست و پایی نباشی دیگه بیچاره میشه
من از الان حوصله خودمم ندارم چه برسه به یکی دیگه مادربزرگت بنده خدا که حق داره
ناراحت نشو
مادر بزرگ من بلد نبود شماره بگیره.
شماره ها ت حافظه گوشیش بود.
همیشه ی خدا خاله هامو دعوت میکرد.
مارو دعوت نمیکرد.
گاهی اشتباهی شماره مارو میگرفت میگفت میخاستم خالتو بگیرم بگم ناهار بیان...
تاکید میکنم حتی به ما تعارف نمیکرد..
اما حالا که فوت شده. جاش خیلی خالیه.
اخرش مادر بزرگ ها ریشه ادم هستن.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
