پاتختي يعني فرداي عروسي (فردا عصر) فاميلاي نزديك ميرن خونه ي عروس و يه چايي و شيريني ميخورنو از مادرعروس بابت جهيزيه تشكر ميكنن و بعضي از نزديكان هم ميذارن روز پاتختي كادوشونو ميدن
حالا توي اين پاتختي فاميل ميان خونه ي عروسو ميبينن و ما يخچال عرسو تزيين ميكنيم مثلا با ميوه و اينا
حالا عروس داماد از شب عروسي تا فردا عصر بايد خونه و يخچالو تميز نگه دارن كه فاميل ميان ميبينن😂
هيچي نبايد از يخجال كم شه چون تزييناتش بهم ميخوره
بخاطر همين ما صبونه و ناهار هم ميبريم واسه عروس داماد كه خودشون بهم نريزن وسايلو فعلا😂😂
واسه اين گفتم چون شما گفتين يه چيزي آوردين خوردين واسم عجيب بود
آهان آره ما هم رسم داریم ولی تالار شام واسه ما آورد مهمونا خورده بودن میرفتن هی خداحافظی میکردیم هیچی نخوردیم بعد هم به مامانم هم مادرشوهرم گفتم به ما غذا بدن ولی خداروشکر دوتاشونم یادشون رفت موبایلم نداشتیم تلفن هم وصل نبود با اینکه نزدیکیم حوصله ی رفتن و غذا گرفتن هم نبود😐گشنگی فشار آورد سینه ی مرغ در آوردم سرخ کردم با نون خوردیم همونجوری هم سفره موند وسط فرداش مادر شوهرم و دختر دایی های شوهرم اومدن صبحونه دادن ظرفارم شستن جمع کردن جارو کردن 🙄 چیکار کنم خواهر گشنگی مراسم پاتختی و مهمون نمیشناسه😑
وای یادش بخیر... ما شب عروسیمون ساعت سه صبح همه رفتن اخرین نفر خواهرم و همسرش رفتن بعد شوهرم با همون لباساش رفت تو کوچه وسایلای گوسفند قربونی رو جمع کرد بعد نیم ساعت اومد بالا دید من هنوز با لباس عروسم و حسابی خسته بودم گفت از همه چی راضی بودی تونستم ارزوهاتو براورده کنم و اینکه چقدر بهم خوش گذشت. بعد سریع کمک کرد لباسمو در اوردیم ساعت پنج و نیم خوابیدیم. ما هم اون شب کاری نکردیم موکول شد به هفته های بعد. چون فردای عروسی من به شدت استخون درد شدم و سیستم ایمنی بدنم اومده بود پایین و بستری شدم
دقيقا .الات از اون روزا فقط يه صحنه تار يادم مياد .ولي مامانم و خواهرم و عمه و خاله خيلي خوشحالن بهم هميشه ميگن سربلندمون كردي!!هميشه ميگم بخاطر اينكه جلو نياز وغريزه همسرم ايستادگي كردم سربلندشون كردم. وقتي يادم مياد همسرم چقدر دوران عقد خواهش ميكرد و من نميزاشتنم حسابي اعصابم بهم ميريزه.شهريور عروسي جاري كوچيكمه.از الان خيلي رو مخ مادرشوهرم رفتم كه خودت با معصومه صحبت كن بگو لازم نيست حتما شب عروسي با اون همه استرس و خستگي اينكارو بكنيد خودت يه دستمال خوني بده بهش كه اگه كسي پشت در بود همونو بده .بعد هروقت خودشون تمايل داشتن .ولي اصلا زير بار نميره ميگه ابروي دختر همونه.خوب اگه بحث ابروس نامه سلامت واسه چيه .
وقتی تو اداب و رسومشون هست سخت میشه ترکشون داد! اما به نظر من میشه دخترو پسرو از قبل بگین که مثلا دستشونو خونی کنن و رو دستمال بزنن برای اینکه استرس دارن بزارن برای روزهای بعد اقلا تو ارامش باشن نه پر استرس
خانمم
گفت خیلی دوست دارم بیا بغلم. بهترین شب زندگی اولین ارامش با هم بودن همون شبه
نميدونم والا.يه بنده خدايي چون تو عقد كارشون رو كرده بودن نتونست دستمال خوني رو بده.الان با اينكه بيشتر از ده سال ميگذره هنوز ميزنن تو سرش.كلا زبونش كوتاه شده.تا مياد اظهار نظر كنه انكار قتل كرده يا خداي ناكرده با يكي ديگه بوده خيلي بده
ما که بعد از رفتن مهمونا دعوامون شد
چونکه توی عروسی هی شوهرم میومد توی قسمت زنونه مهمونا بهم گفتن ما راحت نیستیم به شوهرت بگو کمتر بیاد این طرف بعدش که من اینو بهش گفتم ناراحت شده بود
مهمونا که رفتن گفت تو پشیمون شدی از ازدواج با من و از من کسر شانت میشده و...
بعد از بحثمون هم رفت خونه مادرش و منم اون شب با گریه خوابیدم حتی تک تک گیره موهامو خودم به تنهایی از سرم در آوردم
چقد جالب بود خاطرات همتون بچه ها
مخصوصا آیلار خیلی خاطرات خوب و قشنگی داشت
بابت خیانت شوهرت متاسفم امیدوارم خدا همه چیو زود زود حل کنه اونقد زود که باورت نشه
الهی بازم مثل قبل بشه وعاشقانه دوستت داشته باشه امشب برات کلی آرزوهای خوب دارم امیدوارم خدا صدامو بشنوه
عزیزم برا نگهداشتن شوهرت بجنگ تمام تمام تلاشتو بکن ۹۰درصد مشکلات قابل حله اون ۱۰درصد باقیمونده مشکلاتیه که باید باهاش کناربیای
حتما یه راه حلی هس ناامید نشو قوی باش.حیفه زندگیت باورکن حیفه
فقط توکل کن به خدا
قرآن بخون نماز بخون زیارت برو اگه تونستی مشهد یاکربلا برو حالت عوض میشه
از ائمه خیلی کمک بخواه
گفت برم صورتم و بشورم.. بو تف میدم انقد روبوسی کردم!!!
