خواهرم آمبولی ریه کرده الان نزدیک ۱۰روزه بستریه مامانم همراه،امروز به پدرم گفتم بیا ناهار خونه ما بعد غذا زباد گزاشتم که بدم براشامش هم ببره ،اما شوهرم هی جلو پدرم میگفت زودباش اضافه هاش بزار تو قابلمه کوچیک برا شامم میخورم اونم نه یه بار چندبار گفت دیگه نتوستم جلو اون برای شام پدرم غذابکشم،گوه بزنن به این زندگی که یه زن اختیار یه کفگیر اضافه برنج نداره خیلی ناراحتم ازدست شوهرم حرفی بزنم دعوا راه میندازه
خاکبرسرش 🥲🥲🥲 بیا اینم از دوماد ب این سختی دختر بزرگ کن ک تو شرایط سختش ی کفگیر غذا شوهرش روا نداشته باشه بهت 🥲🥲🥲
چقدر ناراحت شدم😔
عزیزم با این شوهر چشم تنگ بهتره شاغل باشی
خبر داشت میخاستم غذا بدی بابات
خوب میکنی چیزی نگو فردا که رفت سر کار براشون غذا بپز با اسنپ بف ست بره
من ی بار طوری برخورد پشماش ریخته بودکردم البته از قصد نگفت بدبخت عادتش بود ی بار گفتم مهمون داشتنی حرف بزنی بخدا دعوای بدی بینمون رخ میده بهم نگو غذا زیاده کمه و فلانه حق نداری پاتو بزاری تو آشپزخونم اونم حالیشه الان چون میدونه بعدش دهنشو سرویس میکنم
اونوقت دامادای زنعموم یکسره در خدمتشن
خریداشو انجام میدن دکتر میبرن
مسافرت میبرن ، رستوران گردش
یعنی انواع و اقسام بیماری رو داشت ، با پول داماداش همه رو درمان کرد، ی وعده غذا درست نمیکنه زنعموم یا خونه دختراشه یا براش میپزن میارن
تولد زنعموم و روز مادر براش کمتر از طلا نمیارن
شانس داره واقعا
[QUOTE=402573862]اخه شوهر من از عمد میگفت ومیگه[/QUOTیه بار میگفتی چشم یه چشم غره هم بهش میرفتی که دهنشو ببنده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
