کسی بهم بگه بالای چشمت ابروعه ازش عصبانی میشم ، واکنشی ندارم اکثرا و فقط کلافه میشم ، مثلا مامانم میگه برای نهار که دعوتین دیر نیاین ، عصبانی میشم ، اگر به دخترم یا شوهرم چیزی بگن که همزمان با عصبانیت قاطی هم می کنم ،مثلا بگن عزیزم به این وسیله دست نزن ، البته لحنش مهمه برام بیشتر از حرفه ،در این حده که دوس دارم اونجا رو با آرامش رو سرش خراب کنم
یعنی دیدم من از همه ناراحتم و خوشم نمیاد ، فهمیدم خودم یه مشکلی دارم
توی یه فروشگاه لباس به دخترم گفت به لباس های سفید دست نزن لطفا ، اصلا هم محترمانه نبود لحنش، ملک اون فروشگاهه برای مادرشوهرمه ، و موقع تمدید سالانه به شوهرم گفتم حتی اگر اون ملک تا ابد خالی بمونه نباید بذاری تمدید کنن ، و تمدید نکردن باهاش ، فهمیدم خیلی زود بهم بر میخوره و اگر بتونم خیلی سخت انتقام میگیرم
بعید میدونم خودت اندازه اونا احترام بذاری.مثلا اون فروشنده باید میذاشت دخترت لباسای سفید رو کثیف کنه ...
من خیلی احترام میذارم هر جایی که لازم باشه ، مثلا زن داداشم که تمام زندگیش رو من مهیا کردم و بعد از هزار بار زنگ زدن من رفتم خونش به دخترم میگه نمیشه انار بخوری ، خب نفهم اگر نمیشه انار نذار ، یا بگو زندایی روی فرش یا مبل برات زیرانداز پهن می کنم الان ، منم لبخند زدم گفتم مامان قانون خونشون اینه ولی وامی رو که از روی حساب من می خواست بگیره رو نذاشتم بگیرم بهشم گفتم گفت انقدر منت نذار ، ولی از نظر من کسی که به یکی مدیونه لازمه بیشتر مراقب حرف زدنش باشه