فکر کنم از قبل بلاگر بودن بعد تو کار خیریه و از اینجور چیزا به نظرم بودن خیلی دقت نکردم
به سرش فوت میکنه اسم پسرش سامیار بود کلاس اولم بود بعد این بچه به گلوتن مادهای که تو آرد و اینا هست حساسیت داشت جوری که اگه میخورد نفس تنگی شدید میگرفت یه کمم میخورد
خلاصه من شیرینی هیچی نمیتونست بخوره بعد این بچه بچه طلاق بود بعد باباش میاد دنبالش بعد از مدرسه میبردش خونه مادرش یعنی مادربزرگ پسره بعد فکر کنم اونجا آش پخته بودن چی پخته بودن که یکم توش آرد ریخته بودن غلیظ بشه
مادربزرگ پدریش حواسش نبود این آشه رو بهش داده بود این بچه نفس تنگی گرفت باباش بردش درمانگاه نزدیک خونه گفته بود به دکتر که به گلوتن حساسیت داره و دکترت خنگ گفته بود گلوتن چیه
پدر خلاصه توضیح داده بود همچین مادهای توی آرد و اینا بعد این دکتره آمپولهای اشتباه بهش زده بود دوز خیلی بالا که بچه دووم نیاورد همونجا فوت کرد با دستش میخواست شوک بهش بده ریه شو ترکونده بود استخوان جناق سینه تو قلبش رفته بود تا مثلاً رسیده بودنش بیمارستان مرده بود
مرتیکه تو بلد نیستی دکتری بکنی از اول میفرستادیش بیمارستان بچه رو خوب آش و لاش کردیدبعد فرستادیش