سلام یدونه جاری از خودراضی دارم که خیلی بهم حسودیش میشه
حتی اینو شوهرمم الان فهمیده میگه از اون موقع که اومدی تو خانواده رفتارش عوض شده حسودیش میشه انگار
چند شب پیش خیلی از دستش ناراحت شدم
من دوست داشتم دختر خواهرم با پسرش جاریم ساقدوشم بشن به جاریم گفتم مشکلی ندارین ساقدوشم بشه پسرت
فکر می کنین در جواب سوالم چی گفت ؟؟؟!!!!
هیچی نگفت فقط خیره شد یه گوشه فرش و رفت تو فکر بعد از چند دقیقه رو کرد به پسرش گفت می خوای ساقدوش عمو شی ؟
اصلا یعنی یک کلمه باهام حرف نزد
ما کلا سه چهار تا ارایشگاه واسه عروس داریم توی شهرمون
که اونم امروز رفتم فقط یکیش خوب بود من می خوام برم اونجا چند شب پیش همهگی خونه مادرشوهر بودیم شوهرم گفت الان کجا ارایشگاه خوبه
برادرشوهرم گفت ارایشگاه فلان زنم می خواد بره اونجا
حالا فهمیده من می خوام برم جایی دیگه می خواد بیاد اونجا
چیکار کنم روز عروسی تو ارایشگاه ببینمش با افاده هاش اعصابم بهم میریزه به شوهرم بگم به مادرشون بگه
ارایشگاه من نیاد