خواستم برای خودم تولد بگیرم.مامانم همه کارامو انجام داد پول میوه و چیزای دیگه هم خودم دادم از شوهرم نگرفتم چون از نظر اون این کارا ولخرجیه.مامانم گفت خاله هاتم بگم گفتم نه اونا بچه کوچیک دارن خونمو به هم میریزن.قرار شد مادرمو مادرشوهرمو دوستامو بگم.حالا مادرشوهر بی ملاحظم سرخود بدون اجازه من زنگ زده خواهرشوهرامم گفته.اونایی که هرکدوم دوتا بچه کوچیک و بی ادب دارن.بی ادبیه بگم اما بچه های یکیشون مثل نخورده هاست.عید اومد همه شیرینیامو یع گاز زدو پرت کرد اونور.مامانشم هیچی نگفت.یهو دیدم بهم زنگ زده میگه اون سه تارو زحمت نکش زنگ بزن من بهشون گفتم.با افتخارم میگه اونا گفتن شاید نخواد مارو دعوت کنه، اما من گفتم غلط کرده.پول داداشتونه!انقدر حرصم گرفته نمیدونم چکار کنم مجبور شدم دوتا خاله هامو سه تا بچه هاشونم بگم چون مادرم خیلی زحمت کشیده.ازونجایی که غذاها هم از بیرون سفارش دادمو هزینه زیادی دادم مجبور شدم به دوستام بگم نیانو آبروم رفت. دوست دارم خفش کنم. خیلی دوست دارم زنگ بزنم بهش بگم بتوچه که سرخود مهمون دعوت میکنی اما میدونم قهر میکنه و نمیاد بعد شوهرم کاسه کوزه رو سر من میشکنه.فردا مثلا جشنه اما پرشده پر از پیرزنو بچه! اصلا انگیزه ندارم حتی نرفتم ابروهامو بردارم.شما بودید چکار میکردید؟