تو گذشته من و پسری که فامیل هم بودیم با هم وارد رابطه شدیم ۳ سال با هم دوست بودیم هزار بار خواستگاری کرد از بچگی هم ادعا می کرد منو دوست داره بعدش من از چند نفر فهمیدم اعتیاد داره اومدم بهش گفتم گفت برو دنبال زندگیت همون حرف مردم برات مهمه و منم گفتم باشه دوروز بعد آبرو و حیثیت منو برد هرکاری با من کردع بود به همه عالم و ادم تعریف کرد حالم ازش بهم خورد هیچی نگفتم هرچی ازش داشتم پاک کردم همه چی رو پاک کردم چند روز بعدشم با دختر فامیلشون عقد کرد یادم می افته اونقدر گریه می کنم و به هیشکی هم نمی تونم چیزی بگم ... چه بلایی سرم اورد 🥺🥺ی وقتایی حس می کنم خدا چرا جوابمو نمیده ...
چقدر خدا دوستت داشته که ازدواج نکردین
تو زندگی همه ماها یه عتیقه اینجوری اومده مهم اینه که خوشحال باشی از زندگیت رفته
خدا خیلی دوستت داشته ..
وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم):
1 )
و شاید چیزی را خوش ندارید و [درحالی که] آن برای شما خوب است و شاید چیزی را دوست بدارید و [حال آنکه] برای شما بد است!
خداروشکر با اون بنجل ازدواج نکردی
شب دراز است و قلندر بیدار وایسا خدا قشنگ جوابش رو میده
عزیزم خدا جوابتو داده. بهت خدا لطف کرده ازت محافظت کرده . تو فکر کنم با دوتا بچه این بلا رو سرت میورد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
