پسرم ۵سالشه باردارم دوماه دیگه بچم دنیا میاد بشدت دلم میخواد ارشد بخونم البته کم کم بخونم اماده شم تا بچه دومم بزرگتر شه بعد ازمون بدم خیلی علاقه دارم ارشدو دکترامو بگیرم همسرمم میگه برای چی خودتو اذیت میکنی خسته میکنی بچسب به زندگیت عشقو حال کن خودتو عذاب نده واقعا دودلم کرد هم دوستدارم بخونم هم اذیت میشم البته روزی نهایتا دوسه ساعت میخواد وقت بزارم براش ازیطرفم میگه تصمیم باخودته دوستداری بخون شما جای من باشین چه میکنین؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
برای کسیکه درس خوندن رو دوست داره، اون تایمی هم که صرف درس میشه لذتبخشه. در واقع اگر کسی بگه نخون داره شما رو از یه لذت محروم میکنه
اما اینکه خودت دو دل باشی بحث دیگه ایه. فقط دوست داشته باشی بخونی یا بتونی بهره برداری مالی هم کنی
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "