بله ،یبار خیاطی رفتم وارد اونجا که شدم ،احساس کردم اون خانم رو سالهاست میشناسم هر چی فکر کردم نتونستم بفهمم قبلا کجا دیدمش ،خیلی باهاش حس راحتی میکردم ،دوست داشتم بشینم باهاش حرف بزنم ،مثل موقعی که مادر با دخترش میشینه حرف میزنه،ولی به اون خانم هیچ حرفی در مورد احساسم نزدم ،سعی کردم معمولی رفتار کنم ،بعد چند دقیقه که اونجا بودم ،یکدفعه اون خانم گفت شما برام خیلی آشنا هستین ،جایی ندیدمتون ،خیلی تعجب کردم ،ولی نمیدونم چرا بهش نگفتم که منم همین حس رو دارم ،بعدا هم فکر کنم کرونا شد و چند وقت بعد وقتی رفتم اونجا گفتن خیاطی اشون از اینجا رفته و کلا دیگه اون خانم رو نتونستم ببینم
میشه برای شفای پدرم و حل مشکلاتم یه صلوات یا حمد شفا بخونید اللّهمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ ابیها وَ بَعلِها و بَنیها وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما احْاطَ بِه عِلْمُکَ. ان شاءالله خیر و برکتش به زندگی خودتون برگرده