تو ای اندوه شیرینم بیا در این شب سردم
در این پس کوچه های غم به دنبال تو میگردم
برایت فصلی از شعرو پراز ناگفته آوردم
عجب حال خوشی دارم که من پروانه ات گردم
مرا آتش بزن آتش بسوزان تا به خاکستر
که آندم سر بلند از تو بگیرم زندگی از سر
اگر از تو جدا افتم یقین سویت گشایم پر
بدان تا لحظه ی آخر ندارم جز تو را باور
در این بیراهه های عشق ندیدم قلب همراهی
برای آنکه جان دادم نی ارزیدم پر کاهی
مرا همراهی ام کن تا دل رویای پنهانم
بمان با من که بیش از این بدون تو نمی مانم
زه اندوهه دلم آتش درون سینه برپا کن
اگه دیدی که میسوزم تو هم بنشین تماشا کن