پسره عاشقمه و من دوستش دارم ولی هر روز بیشتر از دیروز بهش علاقه پیدا میکنیم پدرم که سخت اولش مخالف بود چون سنتی نبود با دیدنش و حرف زدن باهاش حسابی ازش خوشش اومده و حالا طرفدارشه
دلم گریه میخواد همش نمیدونم چمه اصلا
من اصلا حتی تو شکست های بزرگ زندگیمم اینجور نبودم
اصلا باورم نمیشه