وقتی میبینمش زانو هام شل میشه از ذوق ، وقتی صداشو میشنوم ذوق میکنم ، وقتی خوابیده نگاه سینه اش که نفس میکشه بالا پایین میشه میکنمکیف میکنم که هست
اصن وقتی صدای کلید انداختن و خونه اومدنش میاد ی حالی میشم اگه بدونید ...
مثلاً به مامانم میگم چرا بابا پشت ما نیست چرا به داداشش بیشتر از ما اهمیت میده چرا براش مهم نیستیم ولی باز وقتی میاد خونه میبنمش همش یادم میره همه بدیاش یادم میره
خیلی دوسش دارم خیلی زیاد و احتمالأ بابام اونقدر منودوست نداشته باشه...
به نظرتون دلیلش چیه؟
خب باباته دیگه بالاخره دوستش داری یه حس بهش داری هر چقدرم اذیتت کنه
چون باباته..
دلم واسه بابام تنگ شده🥲۵ ۶ سالی هست ندیدمش
حتی از اخرین باری که صداشو شنیدم حدود ۴ سال میگذره💔
انشالله خدا برات حفظش کنه
به خوبی هاش توجه کن
ای کاش بابای من هم بود با تمام نقطه ضعف هاش
برای اینکه قلبت پاکه ازش کینه نمیگیری
بنظرم بابات اینقدری بد نیست که بخوای ازش متنفر شی!!
من مرد میشناسم،،، وقتی صدای کلید انداختنش میاد زنش که نفرین میکنه،،، بچه هاش هم اینقد متنفرن میرن تو اتاقشون حتی برای شام و نهار هم نمیان،،،
بنظرم پدرت شاید به برادرش بیشتر اهمیت بده ولی اینقدری شمارو آزار نداده که بخواید متنفر بشید
چون روانت سالمه اگر اون احساسش متقابل نیست اونه که مشکل داره
من مشکلم اینه نمیتونم نشون بدم محبت رو
چه جالب
ما حالمون ب هم میخورد وقتی بابام کلید مینداخت میومد تو
سریع خودمون رو به خواب میزدیم از ترس
همیشه هم دعا میکردم یا درست بشه یا خدا ببرتش
