2777
2789
عنوان

داستان کوتاه و آموزنده

25 بازدید | 0 پست

`


*دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.*

*این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجلل شان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد.*

*وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!"*

*شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.*

*صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.*

*فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟*

*خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمک شان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!*

*فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار* *حریص

🪻🌻💫 هرگز تسلیم نشوید امروز سخت است و فردا سخت تر…اما پس فردا روز روشنی برای تون خواهد بود ✨👌 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  1 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  2 ساعت پیش