نامزد من مکانیک هست
رفیقش زنگ زد گفت ماشینم تو مسیر خراب شده موندیم.ی جوری تا صبح سر میکنیم اگ میشه بیا واسه مون اول صبح درستش کن ـبعد نامزد من رفت تا ساعت یک ظهر درستش کرد
و بعدش رفیقش گفت وقت ناهار هست باید حتما بیای بریم خونه بعدش برگردی.ایشونم رفتن ناهار ک خوردن خواست بخوابه
رفیقش گفته بود میرم مغازه و میام و نامزدم واسه اینکه با دوست دختر او اقا تنها تو خونه نمونه زد باهاش رفت و دوباره هم نخوابید.چون قرار بود استراحت کنه و برگرده
شب قبلش هم تا صبح با خودم صحبت میکرد.خورد ب شب گفت چشام داره میسوزه نمیتونم رانندگی کنم.میزارم اول صبح
من دعوا کردم گفتم چرا طولش دادی اونم بلند شد گفت هرچی بخواد بشه و زد تو جاده ک دوباره بعدش با التماس گفتم برگرد بخواب فردا برو...وایشونم برگشت و لی دوتامون الان باهم حرف میزنیم ولی خودمون دوتامون میگیریم