2777
2789

سلاااام🙋🏾‍♀️


گفتم از خاطرات شیرین مون یاد کنیم حالمون خوب شه.💜🦄

چه شیرین انتظاری دارد این عشق.💕 فندق‌های من سلامت برسید به آغوشمون.😌

خاطرات شیرین خاهشا از دوس پسر و ... نباشه ک حوصله دعوا و فحش و فحش کشی نداریم.

خاطرات خوب و زیبا بگین 😍😍😍

حال من مثل اسیریست ک هنگام فرار،یادش آمد ک کسی منتظرش نیست؛نرفت😢
خاطرات شیرین خاهشا از دوس پسر و ... نباشه ک حوصله دعوا و فحش و فحش کشی نداریم. خاطرات خوب و زیبا بگ ...

موافقم😍

چه شیرین انتظاری دارد این عشق.💕 فندق‌های من سلامت برسید به آغوشمون.😌

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

شیرین ترین خاطره ام بدنیا اومدن پسرم تو اتاق عمل اینقدر خوشحال بودم که دکتر بیهوشی اشکام رو پاک می کرد نزدیک بود قلبم بایسته چون دکترا میگفتن فکر طبیعی باردار شدن رو از سرت بیرون کن 

گفتند که او عاشق گیسوی کمند است موهای من از عصر همون روز بلند است

موقعی که دخترم دنیا اومد یکم بعدش شروع کرد به مکیدن انگشتش

تصورشو بکن 

یه نی نی تازه متولد شده که شصتشو میمکه

ولی بعدن چون داشت لاغر میشد با دستش بازی کردم تا انگشتشو یادش رفت

تولد پسرم انگار که من دوباره متولد شدم 

با تولد اون تمام غمای دنیا رو فراموش کردم وقتی داشت گریه میکرد و گذاشتنش رو صورت من و سریع ساکت شد وااای خدایا قسمت همه بکن

و دوباره مادر شدن زیباترین حس جهانم شد 

شوهرم کارمند پیمانی بود دیگه رسمی نمی کردن هشت ماه مجبور شدم خونه مادرشوهرم زندگی کنم یه روز تو خونه تنها بودم زنگ زدن گفتند به شوهرتون بگین فردا بیاید برای رسمی شدن اون موقع هم از خوشحالی بال داوردم

گفتند که او عاشق گیسوی کمند است موهای من از عصر همون روز بلند است

شونزده سال پیش من انتظار بهترین هدیه رو از خدا داشتم. نه سالم بود که خدا بهم داداش داد و اولین نفری که تو بیمارستان بوسیدش من بودم ، چون مامانم هنوز بیهوش بود. وای عجب روزی بود. تازه بابامم که رفته بود دارو و سرم و اینا بگیره دنبال کارنامه ی منم رفته بود یه کارنامه ی پر از بیست و یه داداش خوشکل 20 خردادی گرفتم.

من الان متاسفانه با شوهرم یک مقدار دچار مشکل شدیم ولی قبلا که با هم خوب بودیم یه مدت وضع مالی مون خیلی بد بود و روز تولدش هم رسیده بود چیزی نداشتیم تو خونه کلا قید تولد گرفتن رو زده بودم،یه هو یه فکری به نظرم رسید ، با دخترم رفتیم لباس مجلسی هامون رو پوشیدیم دم در وایسادم تا شوهرم اومد کبریت زدیم و دورش چرخیدیم؛تولد،تولد،تولدت مبارک😍

هیییی ،یادش بخیر

شونزده سال پیش من انتظار بهترین هدیه رو از خدا داشتم. نه سالم بود که خدا بهم داداش داد و اولین نفری ...

وااااای 

منم خیلی داداش دوست داشتم

و اولین هدیه ای بود که از خدا گرفتمممم، سال ۶۷ :))

چه شیرین انتظاری دارد این عشق.💕 فندق‌های من سلامت برسید به آغوشمون.😌
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792