سلام دیشب خونه مادرشوهرم بودم جاریم سرسنگین بود خواهرشوهرم گفت ازت ناراحته ویه عالمه چرت وپرت پشت سرم گفته بود مثلا چرا مادرشوهرم اول به من روسری داده بعد اون چرا بچمو برده حمام اما بچه اون نه
منم هیچی نگفتم بعد پرو پرویواشکی بدی مادرشوهرم میگفت حالم ازش بهم میخوره
فکرم کلن درگیرش شده نمیدونم چه رتاری باهاش کنم
خب مادرشوهرت روسری میخره یابچتومیبره حموم چراجاریت ازتوناراحته؟☺
نباید با جاری کلا صمیمی شد
چون توی روت خوبه و پشت سرت بد میگه
مثل ی فامیل معمولی باهاش رفتار کن و تمام
نبینش اصلا
وقتی اونا هستن نرو
البته اگه مجبور نیستی گلم چون مادرشوهر خودم دوس داره بچه هاشو دور هم جمع کنه اجبارا میریم وقتی شهرستان باشیم
شوهرم پیشنهادداده اینجوروقتاباخنده وبلندبلندبه طرف مقابل بگم ببخشیدشمابامن مشکلی دارید؟ولی خودم هنوزاین راهوامتحان نکردم....ولی واکنش طرف بنظرم جالبه
اول صبحی به این چیزا فک نکن،انقد ناراحت باشه تا جونش دراد
شماهم برگردخوبیاشونوبگو بزاریادبگیره چیه هی بدگویی والله فرداخودمونم عروس دارمیشیم بایدازاین روزامون ازاین رفتارامون ترسید.همش توتلاشیم خانواده شوهرروقوم الضالمین نشون بدیم وهمسرمونوازشون دورکنیم.
اگه شماگوش ندی وباخانواده همسرت صمیمی بشی خودش ازکاراش خسته میشه ومیشینه سرجاش
دلم نمیخواد یه لحظه بیبنمش اما متاسفانه داخل یه ساختمونیم
واقعا اینایی که با مادرشوهر یا جاری یا خواهر شوهر یا همشون با هم تو یه ساختمون هستن یا خیلی نزدیکن صبر ایوب دارن...هر چی فکر میکنم نمیتونم یه لحظه هم تحمل کنم.
