فعلا که اومدم قهر خونه بابام و گفتم دیگه به اون خونه برنمیگردم.خونه جدا واسم بگیرتا بیام.
خونه مال مادرشوهرمه،چندباری سرکوفت زده که من نمیخواستم شما بیاید اینجا بابا اصرار کرد،اونم بعد پشیمون شد.با زبون بی زبونی جوابمون کرده.مادرشوهرمن معیار عروس خوب براش کلفت بودنه،هرچی عروس کاری تر عالی تر.والا منم خیلی کمکش بودم ولی بهش رو نمیدادم سوارم بشه،اونم اینا فهمیده ازمن بدش میاد.میگه عروس بعدیم را میرم از روستا میگیرم که بیاد کاراما بکنه.منم گفتم خلایق هرچه لایق شرمنده من این کاراهارا بلد نیستم.