من ۲۶ سالمه پزشک عمومیم
تعهدیم ۸ سال تعهد خدمت دارم به روستاهای دور افتاده که تا این هشت سال تموم بشه شده ۳۵ سالم حدودا
خانواده ی خوبی ندارم مامانم آدم آبرومندیه با زحمت منو بزرگ کرده اما مدام با بابام دعوا دارن بابام بیماری اعصاب داشت و به همین واسه تو کل محل یه کارایی انجام داده که خارج از حوصله ی بحثه ولی آبرو نذاشته واسه خودش تو محله
طی مدت تحصیلم هیچ پیشنهاد دوستی و آشنایی نداشتم
قیافم معمولیه هیکلم خیلی خوب نیست قدم ۱۵۸ ئه وزنم ۶۵
یه خواستگار سنتی دارم با این شرایط که دو هفته پیش اومدن خواستگاری
از روستای محل تولد مادرمن و به همین واسطه تحقیق نمیان که از خانوادم بپرسن
پسره ۸ سال از مت بزرگتره بی اعتقاد نیست ولی نماز نمیخونه روزه نمیگیره در حالی که من میگیرم و با اینکه ۸ سال از من بزرگتره حس میکنم سن عقلیش از من خیلی کمتره
تحصیلاتش لیسانس دانشگاه آزاده مهندسی خونده و الانم شغلش مهندس ساختمانه
یه خونه داره که نصفش به نام مادرشه ماشینم نداره
قیافش خوبه ولی لاغره هیکلش
خیلی واسه نن ذوق داره همش تعریف میکنه محبت میکنه
خانوادش چون روستایین اصرار دارن زود جواب بدم سر دو هفته
ولی من اولین معیارم تحصیلات بود و اینکه آدم معتقدیم نیست اذیتم میکنه
نمیدونم چیکار کنم