ما سال اخر دبیرستان زنگ زدیم ساندویچ و پیتزا سفارش دادیم پیک بیاره
بعد مدرسمون ساختمون وسط بود و یه حیاط پشتی داشت رفتیم اون پشت که خبر دادن لو مون دادن منم سریع با دوتا دوستام رفتیم تو حیاط اصلی رو به روی ساختمون زیر درخت بقیه هم موندن جم و جور کنن وسایلو
یهووو دیدم مدیر عین جت رفت حیاط پشتی رفیقامم از این سمت دیگه عین گله گوسفند ساندویچ به دست میدویدن باز مدیر دید نمیرسه به اونا برگشت از جلو شون دربیا باز اونا فرار کردن اخر به یکی از بچه های مدرسه گفت برو معاونا رو صدا کن همشم داد میزد فقط اگه بگیرمتون
اخرم یکی از این ور رفت و یکی از اون ور بچه هارو اون وسط غافلگیر کردن
حالا منم روی صندلی با دیدن این صحنه از خنده ریسه میرفتم همشونو بردن دفتر اخرم نامردا اسم مارو هم گفتن