راهی نداره شوهرمنم همینطوره الان روز جمعه مادرش یه زنگ زد به خدا پرید دوتا پا قرض گرفت رفت ببینه چیک ...
من همیشه تنهام همیشه اونجاست رو هم نمیدن ها ولی بازم اونجا رو ب خونه اش ترجیح میده خودشم می دونه من چی میگم ولی نمی خواد اونجوری که درسته زندگی کنه وقتی اومده بود خواستگاریم میگفت اگه وابستگی داری ترک کن ها بذار خونه پدرت نگو خودش اون جوریه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
برادر شوهرم ماشین ثبت نام کرده بود می خواست حواله اش رو بفروشه ولی با کمک شوهر نکبتم که وام برداشته بود ب اضافه وام فرزندی آوریمو ن رو داد بهش ماشین رو امسال عید در آورد
خودم گرفتم خواهر جان اون صد سال منو نمیبرد سر زندگی با اون خانواده ای که داره
گفتم پولاتو نده ب خانواده ات دعوامون بالا گرفت زنگ زد ب همشون اومدن هر چی از دهنشون در اومد بارم کردن شوهرمم کتکم زد از خونه انداختم بیرون با دوتا بچه یک ماه رفتم خونه پدریم ولی باز ب خاطر بچه هام اومدم خواهرش دانشگاه آزاد پرستاری مس خونه پدرشم تو جوونی کفتر باز بوده الانم تو پارک می چرخه این بی شرف شهریه اش رو می ده میگه ب کوری چشم دشمنان خواهرم در آینده پرستار میشه
هیچی......مگه تو این سن دیگه میشه کسی رو درست کرد؟؟؟؟؟؟خودش باید بخواد
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......