آورده من بخورم یک پرسه، صدبار از من میپرسه غذا چطور بود؟منم گفتم جالب نبود، آنقدر که گداست سالی یکبار هم رستوران نمیریم یه پرس غذا بمن داد دهن منو نگاه میکنه
چرا از ورژن مثبت نگاه نمیکنی از صبح تا شب گشته بوده که مثلا تورو خوشحال کنه غذاشو نخورده که برای تو بیاره شاید ذوق داره که ازت میپرس چطور بود که نو بگی خوب بود خوشحال بشه احساس خوبی بهت داده باشه فقط از دید منفی نگاه نکنید
فک کردم منظورت اینه که خواسته محبت کنه برات که غذاشو اورده
میتونست از این منظر هم بهش نگاه کنه
شجاعت نترسیدن نیست، بلکه این است که با وجود تمامی ترسها، همچنان به دنبال تحقق رویاهای خود باشیم. ماهی سیاه کوچولو از سقا میترسید، اما اجازه نداد این ترس از سرعت حرکتش بکاهد...
به تربیت خانوادگی برمیگرده، کسب که در حد لواشک بیشتر خرج زنش نمیکنه
مثلا همین غذارو که اورد و انقد منتظر بوده ک تعریف کنی باید مثلا خوشحال میشدی و میگفتی دستت درد نکنه به فکرم بودی غذاتو برام اوردی😍 چقد خوب میشه هرچندوقت یبار باهم بریم بیرون دوتایی غذای بیرون بخوریم نه؟