2777
2789

گفتم ازش متنفرم آرزومه یه بلایی سرش بیاد

من از وقتی ازدواج کردم پدرشوهرم از بی کس بودنم سو استفاده کرده

با محبت اعتمادمو جلب کرده و به اصطلاح خرم کرده

نه تنها به قول هاش عمل نکرد و یه قرون به پسر خودش خرج نکرد بلکه وام ازدواج و خیلی چیزایی که داشتمم گرفت و بعد که گفتم چیشد پس چرا برای دخترتون اون کاری کردین پس ما چی گفت اون دخترمه هیچ وقت نمیزارم سرش پایین باشه از لج تو بیشترم براش خرج میکنم

وقتی به دخترش سیسمونی میخرید ۵۰ گرم طلاهم خرید من ناراحت شدم گفتم به بچه من ۱تومن پول دادین چرا انقدر فرق میزارین رفت همههه جا آبرومو برد که عروسم پدرمادر نداره انتظار داره من براش سیسمونی بخرم

تو این چند سال انقدر تحت فشار روحی بودم از نظر جسمی بدنم کم آورده

میدونم میخواین بگین چرا بهش اینجور گفتی سیاست نداری ولی دیگه نمیتونم تنفرمو پنهان کنم فقط دوست دارم صبح تا شب دعا کنم خدا جوابشونو بده

حماقت خودت بوده گوشت را انداختی جلو گربه

عزیز دل من.نورچشمام.قوت قلبم.جمعه ساعت سه وچهل دقیقه بیست ویک شهریور به مقصد آسمون ها پرواز کرد.ودستهای دخترش خالی شد...روضه رقیه شده همدم تنهایی هام..بابا به دیدار دخترت نمیای دیگه؟ما قرارمون بودهرجا میریم کنار هم باشیم..بارفتنت تموم رنگ های دنیا را بردی ودخترت را داخل یه تنهایی بی انتها رها کردی

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

توقعت زیاده 

شما خودتو با دختر خانواده یکی میکنی 

تو به امید شوهرت ازدواج کردی یا خانوادت 

بعذشم از پدر شوهر انتظار سیسمونی داری از خانواده خودت نه😑😑😑😑

جهنم همین دنیاست بزار مارو بسوزونن...اگر به حس ششم ف...ال و طلسم و دعا گرفتن و مولا و نفرین و کارماشو پس داد اعتقاد داری  لطفا منو ریپ نکن ...حس و شهود پایه هاش سسته...درست مثل تارهای عنکبوت ...در ضمن من بلد نیستم دلداری بدم  اگر بلد باشم راه حل میدم منتقد خوبیم هستم ...یه آدم معمولی که معمولی بودنشو پذیرفته 

درس عبرت شد..بچسب به زندگیت .هرکار واسه دخترش کرد بکنه..شوهرت باید اعتراض کنه..تو فکر پیشرفت خودت باش..رابطت هم کم کن که فرق گذاشتنشون را نبینی

عزیز دل من.نورچشمام.قوت قلبم.جمعه ساعت سه وچهل دقیقه بیست ویک شهریور به مقصد آسمون ها پرواز کرد.ودستهای دخترش خالی شد...روضه رقیه شده همدم تنهایی هام..بابا به دیدار دخترت نمیای دیگه؟ما قرارمون بودهرجا میریم کنار هم باشیم..بارفتنت تموم رنگ های دنیا را بردی ودخترت را داخل یه تنهایی بی انتها رها کردی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792