گفتم ازش متنفرم آرزومه یه بلایی سرش بیاد
من از وقتی ازدواج کردم پدرشوهرم از بی کس بودنم سو استفاده کرده
با محبت اعتمادمو جلب کرده و به اصطلاح خرم کرده
نه تنها به قول هاش عمل نکرد و یه قرون به پسر خودش خرج نکرد بلکه وام ازدواج و خیلی چیزایی که داشتمم گرفت و بعد که گفتم چیشد پس چرا برای دخترتون اون کاری کردین پس ما چی گفت اون دخترمه هیچ وقت نمیزارم سرش پایین باشه از لج تو بیشترم براش خرج میکنم
وقتی به دخترش سیسمونی میخرید ۵۰ گرم طلاهم خرید من ناراحت شدم گفتم به بچه من ۱تومن پول دادین چرا انقدر فرق میزارین رفت همههه جا آبرومو برد که عروسم پدرمادر نداره انتظار داره من براش سیسمونی بخرم
تو این چند سال انقدر تحت فشار روحی بودم از نظر جسمی بدنم کم آورده
میدونم میخواین بگین چرا بهش اینجور گفتی سیاست نداری ولی دیگه نمیتونم تنفرمو پنهان کنم فقط دوست دارم صبح تا شب دعا کنم خدا جوابشونو بده