شوهرم کلا آدم نیست ولی از بعد زایمانم همه چیک جهنم کردم گفتم بخاطر بچم کوتاه بیام باهاش راه بیام بچه طلاق نشه
خیلی جاها کوتاه اومدم تا شوهرم یکم نرم شد دیگه زیاد دعوا نمیکرد
ولی هیچ محبتی بینمون نبود خونه هم به بهانه های مختلف نمی اومد
الان یه مدت بود بیشتر خونه می اومد ولی هر بار که میاد بچه رو چشم میزنه چون بعدش کلی گریه میکنه نمیخوابه تخم مرغ هم میشکنم به اسم شوهرم در میاد
باز گفتم بزار این بی مهری رو ای بین ببرم یکم به خودم رسیدم رژ قرار هم حتی زدم همه چی خوب بود
تا اینکه بچم پی پی کرد ۲ ماهش هم نشده سوهرم به زور ساعت ۱۰ شب برد شستش آب هم ملایم رو به سرد بود
بچه طفل معصوم تا الان گریه کرده اصلا آروم نمیشد کولیک که داره ولی این رفتارش غیر طبیعیه آخرش از حال رفت
شوهرم گرفته کپیده راحت ازش متنفرم
همه هم ریدن رژ قرمز زدم پدرشوهرم همه آبروم رفت