من همش حس میکردم زیر شکمم داره پاره میشه پوست شکمم در حال انفجار بود
امان از وقتی که دردش میگرفت... حس میکردم کمرم شکسته
تا دم مرگ میری انگاری جونتو از زیر ناخونات دارن میکشن بیرون
در اوج این درد یهو میبینی هیچ دردی نیست هیچ فشاری نیست
من اونجا بود که گفتم آخیش بالاخره جونم در رفت مردم و راحت شدم
سرمو بلند کردم دیدم یه قورباغه روی شکممه و دکتر داره بندنافشو ببره و جفتو بگیره🤧