عزیزم منم متاهلم
وتنهاییو با گوشت وپوست و استخوانم لمس کردم ومیکنم
ی چیز بهت بگم ما انسانها ذاتا تنهاییم
همونجور ک ذات خدا تنهاست
باورت میشه امشبپیشم نبود حالم ی لحظه خیلییییی بد شد بهش زنگ زدم ک یکم حالم خوب شه ی کلمه حرف نزد گفتم چرا حرف نمیزنی گفت حرفی ندارم
قلبم تیری کشید ک بخدا هنوز قلب ودست چپم درد میکنه
از بی کسیم بهش زنگ زده بودم
کاش ب خدا رو مینداختم