وقتی ۱۰ سالم بود خیلی بچه ی خنگی بودم یه روز داشتم از یه خیابون خلوت میرفتم کلاس زبان یه بی شرف موتوری که پیرم بود صدام کرد دخترم فکر کردم آدرسی چیزی میخواد بپرسه خیابونم خلوت بود وقتی رفتم نزدیکش یه دفعه دستمو محکم گرفت کشید سمت خودش بعد صورتم و بوس میکرد و دست برد لای پام ( خیلی معذرت می خوام که رک گفتم) ول کن نبود اینقد شوکه شده بودم که حتی نمی تونستم جیغ بکشم انگار صدا تو گلوم خفه شده بود فقط بغض کردم الان که یادم میاد واقعا حالم از خودم و جنسیت م بهم میخوره بیست سال گذشته ولی هنوز از ذهنم پاک نشده از این که چرا از خودم دفاع نکردم
برای من خیلی پیش اومد چند بار یک پسر نجس سینمو گرفت تو دستش نتونستم هیچ عکس العملی نشون بدم اما از خودم حالم بهم میخورد ده سالم بود
تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیمکارت دیگه با این کاربری اومدم با سیمکارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم
ددقیقا منم ۱۰ سالم بود خیلی درکت میکنم ادم از بدن خودش متنفر میشه
چقدر چندشم میشد از اون آدما مقصر خانواده من بودن که جاهای سطح پایین خونه گرفتن وگرنه من تا نه سالگیم بالاشهر بودم اینجور نبود
تاپیک اولم مال من نیست مال خواهرمه .بخاطر نداشتن سیمکارت دیگه با این کاربری اومدم با سیمکارت شوهر مامان بابا داداش خواهر دوست همه ی دور اومدم و ترکیدم، متولد ۸۴ نیستم