منم یه بار مث خودش شدم کج و کوله شد قیافش
زیاد از این گ...هامیخورد
مشخصه اون فقط میخواد اون زمان مثلا در مترو هست برسه مقصد یا کلا این جور فضا ها با یکی حرف بزنه و تمام
من جواب نمیدم اصلا
گوش میدم دیگه...
چون دلش پره و نیاز به شنونده داره.هیجانش زیاده وشما ادم امنی براش
یه دوستی داشتم اینجوری بود عین دخترخاله شما
کم کم تخلیه شد و فهمید علاوه بر گوینده بودن باید شنونده هم باشه
الان از بهترین دوستامه.و مکالمات و دیدارهامون لحظات شیرین شیرین.
شایدم تورو امن میدونه یا دلش تنگ میشه و میخواد درد و دل کنه یا حرفاشو بگه خالی شه خب بعدشم جدی کار پیش میاد براش
خب اگر همه باهات اینطورن شاید ی بازنگری به عملکرد خودت باید بکنی ولی اگر اطرافت چندتا از این آدم ها هست که طبیعیه ولی اینطور که شما میگید یا زیاد حساس هستید و اینطور فکر میکنید یا ی مشکلی تو صحبت کردنتون هست که باید حل بشه
یجور خود خواهیه میخواد فقط دل خودشو خالی کنه و حرفایه تو مهم نیست براش از قصد و غرض نیست ولی خب به مدل رفتاره من چندین مورد میشناسم یهو حرفاتو‌اصلا انگار نویشنون شما تلفنی دیدی من خضوری دیدم و واقعا عجیبن
مثلا چه مشکلی؟!
اینجا میام خیلی خوبه راحت حرف میزنم
یا یه مکان جدید برم یا مکانی برم که سنم
از بقیه بیشتر باشه و منو آدم حساب کنن
میتونم قشنگ حرف بزنم ولی با نزدیکانم اصلا نمیتونم
اگه مشکل داشتم کلا نمیتونستم حرف بزنم
برای منم زیاد پیش اومد
مشکل من و شما اینه که شنونده های خوبی هستیم
گوش مفت نداری که،از این ببعد برای شنیدن حرفهای کسی وقت نذار،
همون اول حرفاش بگو غذام رو گازه خدافظ شما
خب اینارو که گفتی قشنگ مطمئن شدم مشکل از درون خودته.فکر میکنی بقیه قبولت ندارن یا به حرفت کوش نمیدن اعتماد به نفس حرف زدن نداری.مثلا من دوتا خواهر شوهر دارم با بزرگه خیلی حرف میزنم و خیلی هم لذت میبرم ولی کوچیک همیشه میگه هیچ کس به حرف من کوش نمیده کسی دوست نداره با من حرف بزنه کسی به من توجه نمیکنه یا دائم میگه من از زیاد حرف زدن بدم میاد و من هم واقعا دوست ندارم باهاش حرف بزنم ولی خب مشکل از خودشه نه از دیگران خیلی شل و خسته کننده حرف میزنه اصلا صحبت های جالب و هیجان انگیز نداره هیچ جذابیتی ایجاد نمیکنه من ساعت ها با خواهر بزرگه حرف میزنم تازه به زور از حرف زدن دل می‌کنیم ولی کنار اون تو دوتا کلمه رد و بدل میشه.روی محتوای حرفات کار کن محکم و رسا حرف بزن خجالت نکش
