آره برمنم
تا سرکوچه بریم عزادار میشه میگه چرا منو نبردین
یه روسری بخرم داغون میشه
عیدها شوهرم الکی بهش میگه ما الان شمالیم
وای این زن داغون میشه هی زنک میزنه عکس بفرست ،فیلم بفرست ببینم راست میگی 😂
عید اومد خونه مون بعدش با شوهرم وحشتنااااک دعوامون شد ،شوعرم خواست از دل من دربیاره دوازده فروردین بدون اینکه به من بگه کجا میریم ،ماشبن روند سمت چالوس ( من فک میکردم داریم میریم گلخونه, برای حیاط گل بخریم )
واییی جنگ به پا کرد که چرا منو نبردین
جالبه بهت بگم ما فقط صبح رفتیم و غروب برگشتیم و تقریبا این اولین مسافرت دور من بود تو این ۹ سال زندگی مشترک
چون شوهرم قبلا کار و درآمد خوب نداشت
از دماغ مون دراومد
روز سیزده بدر زنگ زده بود به مادرم که مسافرت بودن تو باغ شون وکلای مهمان داشتن گفته بود زهرا اینا رفتن شمال ازما پنهون کردن،همه اونجا مارو قضاوت کرده بودن که چرا از پدر و مادرشون پنهان میکنن،گناه دارن این پیر زن هم میبردن 😑
اینا رو بعدا خواهرم به من گفت