خودشون باهم اشنا شدن
الانم قراره یکسال نامزد باشن یعنی عقد نکنن
کسی از فامیلای دوطرف هم نمیدونه که راحت اشنا شن و پیش روانشناس برن و خانواده باهم بیشتر اشنا شن
داداشمم خونه ماشین شرکت داره و کاملا مستقله
خانواده دختر هم سطح خوبی داره دختر خانم مدیر فروش ی شرکتیه با ۲۵ درامد( اینارو خودش بهم گفته من اصلا زشت میدونم درامد کسیو بپرسم)
مهریه هم خودشون توافق کردن تعداد کم
جهیزیه رو داداشم خودش میخواد بخره کامل
حق طلاق و هرچی حق قابل انتقاله طبق توافق خودشون انتقال پیدا میکنه
حق تنصیف اموال هم دادن البته هرچی که بعد تاریخ عقد بخرن
ایناروگفتم بدونید ن تنها من که خوب نقشی ندارم اصلا پدر مادرمم نقشی نداشتن که خب بهتره خودشون توافق کنن
حالا مامان دختر خانم زنگ زده میگ ما از یکی از شرطایی که داداشت در نظر گرفته منصرف شدیم به داداشت بگو نظرشو عوض کن
گفتم بهش من اصلا در جریان نیستم بخدا که بهش بگم یا نگم
برگشته میگه شرط داداشت اینه میگه من بچه دوست ندارم از اولم به من و دخترم گفته دخترمم قبول کرده ولی الان یکی از فامیلا بچه دار شده مام دلمون میخواد که اینا بچه داشته باشن
گفتم شرمنده این موضوع بقدری خصوصیه که داداشم اصلا پیش ما عنوان نکرده ، نزدیک ترین کسشم الان دختر شماست، بهتره خودش مطرح کنه، منم اصلا نمیگم شما اینموضوع روبمن گفتی
برگشته جواب میده چقدر زندگی داداشت برات بی اهمیته یعنی دوست نداری بچشو ببینی 😑😑😑
گفتم ما جوری تربیت شدیم تو مسائل شخصی هم دخالت نکنیم
دوتا شخص عاقل و بالغن
اگر نتونن باهم مشارکت کنن نمیتونن ازدواج خوبی داشته باشن
خلاصه با ناراحتی قطع کرد😐😐
خب واقعا بمن چه اخه
اعصابم خورد شد