اره بخدا، البته دیگه من خواهری ندارممم،خواهرم معلمه سال های قبل بهش گفتم اجی بیابریم کافه تولدتو اونجا بگیرم،بعدها دیدم باشاگرداش رفته کافه تولد گرفتن واسش
پنج ماه پیش تولدش بود،شوهرش همه ی دوستاش رو دعوت کرده بود منو دعوت نکرده بود،بعد شوهرش به مامانم گفته بود برای مهموناش غذا درست کن، بعد مامانم گفتش راستی برای سپیده هم مرغ بزارم،(شامشون زرشک پلوبامرغ)بود،اونم گفتش اره،درصورتی که دعوتم نکرده بود
دقیقه ی نود دعوتم کرد روز خودِ تولدش
حیفففف از پولی که دادم براش هدیه گرفتم،متاسفانه قدرمو نمیدونه،۳۱سالمه فکرکرده بچه ام