چشم بسته پس باید قبول کنیم
این آقا خودش چیکار برا خانواده ی من کرده!
تو شهر غریب موندم حتی حاضر نیست منو ببره اونحا یه شب بمونه انگار خانوادم جزام دارن!
پس چطور انتظر داره مادر گوشت تلخش رو تحمل کنم و تازه دورشم بگردم
حرف جالبی زد امشب گفت من حق دارم تو هیچ حقی نداری خوب میکنم نمیام خونه ی مامانت اینا ولی تو باید بپذیری که مادرمن با ما بیاد بیرون و با روی باز قبول کتی در نظر خودش مادرش یه زن مظلوم و فرشته خو هست که من شرور چشم دیدنشو ندارم ...ایرادایه مادرشو نمیبینه