من امشب حالم خیلی بد بود تاپیک قبلیم رو بخونید یه دعوای حسابی داشتیم با شوهرم که به خانواده ها زنگ زدیم و میگه فردا باید بری و نری بیرونت میکنم
انقدر امروز گریه کردم و هیجوره آروم نمیشدم
ولی من باردارم و نگران بچه های معصومم که روشون تاثیر بذاره این روزا میگذره مثله روزایی کهگذشته و دعوا داشتیم ولی بچه هام ضربه میبینن یه عمر عصبی و پرخاشگر بشن ما مسئولیم...همین الان یهو گفتم یا خضرت ابلفضل تورو کفیل بچه هام میکنم یه یس میخونم در حق شما و مادرای بزرگوارتون کمک کنین رو بچه هام اثر نکنه این بی قراری ها و گریه ها که از اول بارداریم داشتم با حال بد با صدای نسبتا بلند شروع کردم خوندم به نصفش که رسید انگار یهو اون دلتنگی و بغض و حس خفگی از رو سینه ام برداشته شد
وای الهی من فدای عموی با غیرتم حضرت عباس قمر بنی هاشم بشم آخه چقدر آقا و بامرامن
حتما امتحان کنید برا منم دعا کنید این دوقلوها زندگیم رو به چالش جدیدی کشیدن سالم بگذرم از این هم