چند وقته با به پسره تو رابطه ام به جایی رسید ک هم خانواده اون هم من فهمیدن یه شب قرار بود بریم کافه ک یه مشکلی پیش اومد رفتیم باغ مامان هی پیام میداد ک بابات فهمیده بیا خونه حالا اصلا نفهمیده بود میخاست زودتر برم همینم باعث شد بترسم و نرم حالا مامانم با این هی حرف میزدن اونموقع یک ماه پیش فقط مامانم میدونست دیگه اون شب به زور…….
بعدشم رفتیم بیرون سه هفته پیش ک بابام فهمید الان مشکلی ندارن چون این گفته میاد خاستگاری با بابامم حرف زده ااان یکم تغییر کرده بهش میگم تمام فامیلم فهمیدن مارو با دیدن زود یکاری کن حرف در آوردن هم خانواده من هم اون خیلی باباهامون سرشناسن بعد الان دیر به دیر جواب میده مثلا ۱۲گفت بخابیم دیگه غیبش زد الان گفت شب بخیر عشقم ولی میدونم نه دستش بند بوده نه کاری داشته احساس میکنم یکی دیگه این وسط هست اخه فرق کرده بهش میگم بیا جلو میگه نه یکم صبر کن هی بهونه میاره بنظرتون چیکار کنم تورو خدا کمکم کنید