من خیلی احمقم الان ک شوهرم حتی دوس نداره خونه خواهرش بره من مجبورش میکنم . خواهرش میدونه با جاریم خوب نیستم خیلی بی ادبه جاریم با اینک خونه ماشین و عروسی کوفتیشونو شوهرِ من برا داداشش گرفته اصلا احترام نمیذارن ک ب درک.اینک دو رووعه خواهرشوهرم با کنار هر کی بیشتر بش پول بده دعوتش کنه ب اون بیشتر میچسبه. دوستان من امروز شوهرم با دامادشون داشت حرف میزد نگو فردا این داماد عمل داره خواهر همسرم ب خاطر شوهرش کم مونده همه رو ب پاش بده انقد شوهر دوسته ک بمن ربط نداره و از شوهر من از نظر مالی فقط انتظار داره. منه خر شب پیام دادم گفتم بهش ک اره همسرت فردا عمل داره ... خواسی بیام پیشت با همسرم آقا اینو نگفتم شروع کرد برخورده وحشیانه. اینک شوهرش مشکل داره واریکوسله فک کنم و اینک بچه دار نمیشن فعلا رو گردن خودش انداخته . بچه ها یعنی انقد گریه کردم همسرم میگه برن ب جهنم و فردا قشنگ حرف بارش میکنم و... اما اروم نمیشم من بخاطر کار همسرم از تهران اومدم شهر دگ ن مادرم هس ن پدرم ن خاهر ن برادر یکی خیلی غریبم نزدیک این حیوونام . انقد بهشون خوبی میکنم. حالا خواسید شات حرفشو میذارم خیلی داعونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.