من چندروزه گوشیمو خاموش کردم حوصله ندارم حوصله هیچکدومو ندارم ح صله حرف وحدیثاشون ازهر حرفی صدتاچیز برداشت میکنن اینکه دائم درحال انتقام تلافی ازهمدیگن واقعا خستم کرده مثلا دورهمی میریم باغ برادرشوهرمو وجاریم ازلج خواهرشوهرم نمیان یا اون یکی جاریم با خواهرش هرم وشوهرش قهرن نمیان یا حتی مثلا ما ازهمه جا بی خبریم اوندفعه فقط ما ومادرشوهررفتیم مادرشوهرم گفت به خواهرشوهرم گفتم با ما میخا بریم باغ نمیایید بایه لحنی گفت گفته نه نمیاییم مریضیم که معلوم بود مثلا ازلج ما نمیان ازچهره اش لحنش متوجه شدم من حوصله اینکارارو ندارم حوصله تلافی ندارم خیلی ازم انرژی میگیره اینجور کارا حالا هم نزدیک یه ماهه خونه خریدیم هیچکدوم ازخواهرشوهرام زنگ نزون تبریک بگن منم بخاطرهمین چندروز اون خطمو که اونا دارن خاموش کردم مادرشوهرم زنگ زده بودبه شوهرم حال واحوالمون بپرسه محبوری زنگ زدم گفتم گوشی رو ازدست بچم خاموش کردم حالا امشب پسرخواهرشوهرم بچس زنگ زده شوهرم دیدم داره باهاش حرف میزنه انگار یهو گفت الان گوشی میدم زندایی من هی اشاره که بگو نیستم
اخرمجبورشدم صحبت کردم کلی حرف زدیم وگفته بخاطراین زنگ زده بینم شهریه پسرم چقده وسطای حرفای میگه عه راستی خونتونم مبارک همینطور
حالا بعد تماس من ازدست شوهرم ناراحتم میگم چرا میگی گوشی میدم بهش بگو نیستم من حوصلشون ندارم لحن شوهرم تند شد میگه گوشیت روشن کن جواب نده میگم تا بازمجبورم کنی زنگ بزنم بهشون