من از هیچی خبر نداشتم
برادرم تصادف کرد و کما بود حتی نگفتن کما هست
باردار بودم مراعات حالمو مثلا میکردن ولی ذره ذره داغون شدم
نگفتن خاکش کردیم صداهای گریه روک شنیدم همه چیز و فهمیدم و انگار قلبم وایساد درد زایمان گرفتم ولی فقط شیش ماهم بود
روزای خیلی سختی بود خیلی سخت